مهاجرت زرتشتیان از شهرستان های ایران به تهران
و مقایسه آن با مهاجرت امروز زرتشتیان از ایران به غرب
از آن روزی که زرتشتیان از یزد و کرمان و سایر شهرهای زرتشتی نشین به تهران مهاجرت کردند موجی را به راه انداختند که تا امروز ادامه دارد.
امروز با وجود شرایط استبدادی در ایران و وچود تبعیضات و تضییقات گوناگون بر علیه زرتشتیان ایران و البته وجود دریچه ای برای گریز ار این موقعیت ، موج جدیدی از مهاجرت بالا گرفته که باید دست اندرکاران و مدیران دلسوز و دین باور زرتشتی را به این فکر بیندازد که " چه باید کرد؟"
البته برای پاسخ به این سوال باید به سال ها پیش باز گشت و تجربه های پیشینیان را در قالبی نو و شیوه های مدیریتی علمی بازسازی کرد. چرا که آنچه آنان در سامان دهی مهاجرت زرتشتیان به تهران از خود نشان دادند مفید و موثر بوده است.
به همین سبب است که این نوشتار بر این است تا گریزی هرچند کوتاه به ماجرای مهاجرت زرتشتیان به تهران داشته باشد و به این نتیجه برسد که مدیر دین باور زرتشتی در چنین شرایطی چه باید بکندو چگونه می تواند مانند هاتریا مانکجی و کیخسرو شاهرخ تبدیل به مدیری گردد آگاه و دوست داشتنی و نه ریاست طلب و شهرت خواه.
نخسین سنگ بناها برای مهاجرت زرتشتیان از شهرستانها به تهران را مانکجی گذاشت . حدود سد سال و اندی پیش در زمانه ای که مانکجی از هندوستان به ایران رفت چنان که خود در نوشته هایش یادآوری می کند تعداد زرتشتیان ایران به روی هم پنج هزار نفر بوده است که بیشتر آنان به صورتی ایزوله در گوشه و کنار شهر های یزد و کرمان زندگی می کردند و تعداد اندکی هم در باغ های دربار تهران و به صورتی که مثال و نمونه ای از آن را در داستان جاوید نوشته اسماعیل صفیح می توانیم بخوانیم، به زندگی خود ادامه می دادند.
اما آنچه مانکجی کرد کاری بود که از یک رهبر راستین جامعه انتظار می رفت . مانکجی زمانی که جامعه را در خطر از میان رفتن و نابودی یافت به فکر پیدا کردن راه چاره ای افتاد. پس به دنبال تعریفی جامع و علمی از مردم زرتشتی افتاد . می خواست جامعه را آنگونه که بود تعریف کند تا ببیند چه راهکار هایی برای نجات آن مناسب تر است.
بر این اساس بود که مسافرت های او به تمامی شهرها و روستاها و کوره دهاتی که می اندیشید شاید زرتشتی در آن پیدا شود آغاز شد. آماری دقیق از زرتشتیان آن روز گردآورد که تا به امروز هنوز نمونه و مثالی چون آن یافت نمی شود. این سرشماری را چنان انجام داد که امروز هم هنوز اگر کسی بخواهد چنان کند به دنبال همان اطلاعاتی خواهد رفت که او رفته بود.
مانکجی پس از مدت کوتاهی که از آغاز کارش گذشت خوب می دانست چه تعداد زرتشتی در روستا های مختلف زندگی می کنند . از آن تعداد چند نفر جوان هستند و چند نفر ازدواج کرده اند. تعداد باسواد ها و بی سوادها چه اندازه است و . . .
آنقدر این اطلاعات را بررسی کرد آنگونه داده هایش را تحلیل کرد که توانست بهترین نتیجه را از آنان بگیرد . به همین سبب بر آن شد تا ابتدا تعدادی را با سواد کند. انچام این کار آنچنان که امروز به نظر می آید ، در گذشته ای که تا به بیش از یک سده می رسد به هیچ وجه آسان نبود . مهم ترین سبب این سختی کار وضعیت بد اقتصادی مردم و به ویژه زرتشتیان بود. اما مانکجی پاسخ این سوال را هم می دانست و به خوبی توانست این مشکل را از پیش پای خود بردارد : چون به خوبی دریافته بود که معیشت اقتصادی خانواده ها که بر پایه کشاورزی می گردد بر زور بازوی جوانان و به خصوص مردان جوان می چرخد به خانواده ها پیشنهاد کرد که در برابر آمدن به کلاس ها دستمزد کارگر جانشین را تقبل کند و با کمک انجمن پارسی پنچایت هندوستان با آوردن جوانان به کلاس های سوادآموزی مبالغی را معادل دستمزد کارگری در برابر حضور به موقع در کلاس به اولیای دانش آموزان پرداخت می کرد .
موضوعی را که باید در اینجا در داخل پرانتز و خارج از موضوع یادآوری کنم بر می گردد به وجود دشمنی ها و حسادت ها و حرف های نامیمونی که اغلب پشت سر مدیران جامعه گفته می شود که در برخی مواقع باعث دلسردی آنان نیر می شود . این امر بدون هیچ تفاوت عمده ای برای مانکجی هم پیش آمد. تعدادی از زرتشتیان که نمی توانستند هچون مانکجی واقعیات را دریابند و حاضر به اندیشیدن هم نبودند . بی توجه به آینده تاریکی که در انتظار خودشان بود از کارهای مانکجی به خشم آمدند و با این باور که مانکجی در صدد از بین بردن اموال و دارایی های پارسی پنجایت هندوستان است و با این نتیجه گیری که به جای پرداخت پول به جوانان باید آن پول ها را برای آیندگان حفظ کرد ، از مانکجی پیش سران پارسی پنچایت شکایت کردند و حرف هایی زدند که توانست آنان را قانع کند تا دیگر کمکی به مانکجی نکنند. اما مانکجی به عنوان رهبری که می دانست چه می کند و با یرخورداری از همه داده های ممکن به راه کاری که اندیشیده بود ایمان داشت ، از هدف خود دست نکشید و با شدت یشتر به کارش ادامه داد. پس از این ماجرا بود که همه هزینه ها را خود پرداخت و اصلا ناراحت نشد . کسی چه می داند شاید عصبانی هم نشد ، آخر مانکجی به خوبی دریافته بود که ممکن دیگرانی هم باشند که چون او فکر نکنند. مانکجی با برخورداری از همه شرایط مناسب برای نبدیل شدن به رهبری کاریزماتیک همه انتقادها را به چان خرید و به جای عصبانیت و برخورد های غیر معقول ار این که عده ای او را دوست ندارند، ناراحت نشد ، برعکس با دید گسترده ای که داشت جوانان بیشتری را با سواد کرد.
در عین حال با رایزتی های فراوان و با توسل به همه قدرت های ریز و درشتی که جامعه آنروز زرتشتیان قدرت تاثیر گذاری بر انان را داشت موفق شد تا فرمان لغو جزیه را از مظفرالدین شاه قاجار اخذ کند . سپس طی اطلاعیه ای از همه زرتشتیان ایران خواست که به جای ماندن در یزد و کرمان به تهران مهاجرت کنند .
این نوشتار را در شماره های آینده نیر ادامه خواهیم داد. اما از خوانندگان گرامی به ویژه آنانی که خاطراتی از سال های دورتر دارند که به این کفتار نیز نزدیک است برایمان بنویسند یا تلفنی به ما بزنند و از ان طریق برایمان حقایق بیشتری را بازگویند . و از آنانی نیز که نقطه نظراتی در این زمینه دارند می خواهیم تا قلم به دست بگیرند و بنویسند . اندیشه ها را به روی کاغذ آوریم و با جمع آوری همه داده ها بهترین نتیجه را بگیرم. به آن امید که زیاد دیر نشده باشد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی